محــــــرم

نوشته شده توسط:سید مصطفی میرسیدی نوری | ۰ دیدگاه

دوباره ناحیـــــه می خوانم از زیارت ها
صدای گریه می آید میان این خــط ها

کسی گریسته در این خطوط می دانم
که بغض کرده در آن صامت و مصوت ها

کسی که بیشتر از هر کسی گریسته است
سیاه پوش تر از تکیه و هیئت ها

کسی که بیشتر از هر کسی محـــرم را
نفس کشیده و بوییده است مــدت ها

و قرن هاست که او روضه ی عمویش را
گریسته است به مانند رودها ... شط ها

که نهر علقمه هم گریه می کند با او
و آب می شود آن مَشک از خجالت ها

تمام ناحیه را گریه می کنم با او
صدای اوست که می آید از روایت ها...

مگر که او هم از جمع شاهدان بود است؟
چقدر خوب خبر دارد از شهادت ها !

و گفته است از آن اسب و یال خونینش
که زین خالی او می کند حکایت ها

به دست باد پریشان شده است موی سرم
سپید گشته از این رنج ها ... اسارت ها

چگونه شرح دهم این غزل، مجال نیست
صدای گریه می آید میان این خط ها

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...