جمعــــــه

نوشته شده توسط:سید مصطفی میرسیدی نوری | ۲ دیدگاه

بازهم ســــــلام.

نکند خسته شده ای از این مثنوی عطش آلود فراق از زبان مچــــــاله ای که خود در بازی روزگار گمشــــــده است و به رویمان نمی آوری آقا؟!

اما ما، با این حرف های همیشــــه در گلـــــــو ، آن اتفاق بزرگ را آه می کشیم و در گرفتاری این سال مرگی ها، به نبودنت خو نکرده ایم و دلمان فقط با وعـــــده حتمی خدا قــــــرص می شود!

اگر بدانی با این دل هرجایی مان چقدر دوست داریم گذرت به سرزمین دلتنــــــگی ما بیفتد...

 

نمی دانم چه کرده ایم یا چه نکرده ایم که این جمعــــه های قرمــــز تقویم، دیر دیر می روند و ما هنوز غزل فــــــراق می خوانیم...

دعا کن برایمان آقا!

دعا کن که روز، ماه، سالمان... تمام زندگـــــــــی مان پر باشد از حس دوست داشتنی با تو بــــــودن!

من اگر چشـــــم هایم را آماده کرده بودم دلم نمی سوخت...

از این دلگیرم که هنوز معنی انتـــــظار را نمی دانـــــــــم!

انتــــظار یعنی خوب بودن،مهـــربانی، یعنی دلهایمان را پر کنیم از خــــــدا...

یعنی آدم های دور و بر از چشـــــــم و زبــــــان مان در امان باشند...

انتظار یعنی تلاش برای رهـــــا شدن از دام جاهلیت مدرن!

جمعــــــــه که می آید دلمان هــــری می ریزد...

وقتی نمی خواهم این غصــــــــه ها در گلویم رسوب کنند، چشـــــــم هایم را التــــــماس که نه... تهـــــدید می کنم

و دست هایم را که به آسمــــــان آویخته است لبریز از دعای فـــــرج!

من چیزی شایسته تو ندارم آقا.

می دانم غفلت من از غیبت تو تلخ تر است اما...

گاهی از پشت این دیوار بلند انتــــــظار سرک می کشم و می گویم:

دوستت دارم....خیــــــــــلی♥

 

 اللهم عجل لولیک الفرج

  • مینا

    مینا

    • ۱۳۹۲/۰۵/۰۴ - ۲۳:۴۲:۳۷

    سلام الی جون.کارت درسته خوشحال شدم مطلبت و خوندم.

    پاسخ مدیر (hamneshin62 ):   سلام. مرســـــی عزیـــــــزم.
    بزرگواری ♥
  • sara

    sara

    • ۱۳۹۲/۰۵/۱۶ - ۱۵:۳۱:۵۳

    salam eli jon..
    kheili ziba bod..
    adrese weblagatono baramon bezarin.

    پاسخ مدیر (hamneshin62 ):   سلام عزیزم.
    محبت داری.
    ممنون از نگاه قشنگت.