زیباترین شعر جهان در قلب من ...

نوشته شده توسط:sedanema (نامشخص) | ۲ دیدگاه

به هرکسی که می رسی ، می گوید :

آدم فقط یکبار عاشق می شود ..

دروغ است …

تو باور نکن …

مثلاً خود من ، هرروز ، دوباره ، عاشقت می شوم
 
 
ادامه شعر های زیبا در ادامه مطلب...
 

 


دیشب باران قرار با پنجره داشت

روبوسی آبـــدار با پنجره داشت 

 


تا صبح در گوش پنجره پچپچ کرد

چک چک،چک چک،چکار با پنجره داشت؟

.

.

.

.

آه اگر آزادی سرودی می خواند


کوچک


همچون گلوگاه پرنده ای


هیچ کجا دیواری فرو ریخته برجای نمی ماند


سالیان بسیاری نمی بایست


دریافتی را


که هر ویرانه نشان از غیاب انسانی است ...

.

.

.

.

به پرواز


شک کرده بودم


به هنگامی که شانه هایم


از توان سنگین بال


خمیده بود...

.

.

.

.

پاهایت را بگذار اینجا…
درست روی قلبم…
ببخش مرا …
چیز دیگری نداشتم که فرش قدومت کنم …
آهسته قدم بردار اینجا…
تارو پود این فرش قرمز پر از گل احساسم است…!

.

.

.

.

.

.

 

اگر دریای دل آبی ست                 

تویی فانوس زیبایش
اگر آیینه یک دنیاست                   

تویی معنای دنیایش
***
تو یعنی یک شقایق را               

   به یک پروانه بخشیدن
تویعنی از سحر تا شب                

  به زیبایی درخشیدن
***
تویعنی یک کبوتر را                    

  زتنهایی رها کردن
خدای آسمان ها را                     

به آرامی صدا کردن

.

.

.

 

خوابم را رنگی می کنی

 

چند شبیست که بی اجازه

 



به خوابم می آیی

 



خوابم را رنگی میکنی

 

روزم را سیاه ...!


.

.

.

.

 

پروانه نیستم اما...
سال‌هاست دور خودم می‌چرخم وُ
می‌سوزم.
رفتن‌َت در من
شمعی روشن کرده است انگار!
(رضا کاظمی)

 

 .

.

.

.

.

.

.

.
.
 
یکی از زیباترین شعرهای که تا به حال خوانده ام:
 
می گویند:

عشق خدا

به همه یکسانَ ستــ

ولی من می گویم:

مرا بیشتر از همه

دوستــ دارد

وگرنهـ

بهـ همهـ

یکی مثل تو می داد .

 

 .

.

.

من تمـــــام شــــــــعرهایم را
در وصــــــــف نیامدنت ســـــــــــــروده ام !

و اگر یــــــــــک روز ناگهـــــــــــان ناباورنه ســــــــر برسی
...
دســـــــــت خالی ,حیرت زده

از شاعر بودن استعفا خواهم داد!

نقــــــاش میشوم

تا ابدیت نقش پرواز را

بر میله های تمام قفس های دنیـــــــا

خواهـــــــم کشید.
.
.
.

 

 

عشق یعنی...!
عشق یعنی مستی و دیوانگی
عشق یعنی با جهان بیگانگی
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده با چشمان تر
عشق یعنی سر به دار آویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی درجهان رسوا شدن
عشق یعنی سست و بی پروا شدن
عشق یعنی سوختن با ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن

.

.

.

.

.

.

.


دستور زبان عشق


دست عشق از دامن دل دور باد!

می‌توان آیا به دل دستور داد؟

می‌توان آیا به دریا حکم کرد

که دلت را یادی از ساحل مباد؟

موج را آیا توان فرمود: ایست!

باد را فرمود: باید ایستاد؟

آنکه دستور زبان عشق را

بی‌گزاره در نهاد ما نهاد

خوب می‌دانست تیغ تیز را

در کف مستی نمی‌بایست داد

قیصر امین پور
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اگر عشق نبود


از غم خبری نبود اگر عشق نبود
دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود؟


بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود
این دایره‌ی کبود، اگر عشق نبود

 
از آینه‌ها غبار خاموشی را
عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود؟

در سینه‌ی هر سنگ دلی در تپش است
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود؟

بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟
دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود

از دست تو در این همه سرگردانی
تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود؟

 
قیصر امین پور

  • یاسی

    یاسی

    • ۱۳۹۲/۰۴/۲۶ - ۰۱:۳۵:۱۷

    خیلییییییییییییییی
    قشنگن آقا مصطفی
    خیلی شعرات باحالن

    پاسخ مدیر (hamneshin62 ):   سلام .عزیزم واقعا قابلت و نداشت.تو هم که نهایت لطفت و نشون دادی.ههههههههه.