حکایت بهلول و داروغه بغداد

نوشته شده توسط:سید مصطفی میرسیدی نوری | ۲ دیدگاه

حکایت بهلول و داروغه بغداد

روزی داروغه بغداد در اجتماعی که بهلول در آن حضور داشت، گفت: تاکنون هیچ کس نتوانسته است مرا گول بزند. 

بهلول گفت: گول زدن تو چندان کاری ندارد، ولی به زحمتش نمی ارزد. داروغه گفت: چون از عهده ات خارج است، این حرف را می زنی و الا مرا گول می زدی...

برای خواندن بقیه حکایت روی ادامه مطلب کلیک کنید...

بهلول گفت: حیف که الان کار دارم و الا ثابت می کردم که گول زدنت کاری ندارد. داروغه گفت: حاضری بروی کارت را انجام بدهی و فوری برگردی؟

بهلول گفت: بله به شرط آن که از جایت تکان نخوری.

داروغه قبول کرد و بهلول رفت و تا چندین ساعت داروغه را معطل کرد و بالاخره بازنگشت.

داروغه پس از این معطلی شروع به غر زدن کرد و گفت: این اولین باری است که این دیوانه مرا گول زد.

  • BHW

    BHW

    • ۱۳۹۶/۰۲/۰۴ - ۰۲:۱۱:۱۹

    Wow! In the end I got a webpage from where I be capable of in fact obtain valuable data regarding my
    study and knowledge.

  • manicure

    manicure

    • ۱۳۹۶/۰۲/۰۸ - ۱۱:۳۱:۲۹

    whoah this weblog is excellent i like studying your articles.
    Keep up the great work! You realize, many individuals
    are looking round for this information, you can aid them greatly.