شعر غمناک (و هیچ کس نفهمید که چه شدم)

نوشته شده توسط:سید مصطفی میرسیدی نوری | ۰ دیدگاه

شعر غمناک (و هیچ کس نفهمید که چه شدم)

و هیچـ کسـ نفهمید کهـ چهـ شدمـ…
نهـ ماهـ بودمـ، نهـ خورشید…
اما هیچـ دلیـ سراغـ مرا از آسمانـ تنهاییـ اشـ نگرفتـ
گوییـ ابرها هیچـ اند
و فقط ابرند و باید ببارند…
و تنها باریدمـ…
خستهـ ام…

بقیه در ادامه مطلب...

خستهـ از باریدنـ و تمامـ نشدنـ
خستهـ از بودنـ و نبودنـ…
اما باید رفتـ
آنکهـ رفتـ ، رسید

پسـ باید رفتـ و رسید…

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...