داستانک عاشقانه (حرف دلتو بزن...)

نوشته شده توسط:سید مصطفی میرسیدی نوری | ۱ دیدگاه

سری یه دختریو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد اما به دخترک در مورد

عشقش هیچی نگفت هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی میخرید فقط به خاطر صحبت کردن

با اون...

بعد از یک ماه پسر مرد وقتی دخترک به خونه ی اون رفت و ازش خبر گرفت مادر پسرک گفت:

که او مرده و او را به اتاق پسرک برد... دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده...

دخترک گریه کرد گریه کرد تا مرد... میدونی چرا گریه میکرد چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی

جعبه  سی دی میگذاشت و به پسرک میداد.

  • roghaye

    roghaye

    • ۱۳۹۱/۰۵/۰۶ - ۰۳:۲۱:۲۴

    اخی دلم براش سوخت چه بد