شعرها و متن های عاشقانه قشنگ و زیبا

نوشته شده توسط:سید مصطفی میرسیدی نوری | ۲ دیدگاه

شعرها و متن های عاشقانه قشنگ و زیبا

من پذیرفتم که عشق افسانه است … این دل درد آشنا دیوانه است 

می روم …شاید فراموشت کنم … با فراموشی هم آغوشت کنم

 

می روم از رفتن من شاد باش … از عذاب دیدنم آزادباش

گر چه تو تنها تر از ما می روی … آرزو دارم ولی عاشق شوی

آرزو دارم بفهمی درد را … تلخی بر خوردهای سرد را 

بقیه در ادامه مطلب... 

خدای عشق
تکرار خاطرات تو شعر مجسم است/ من هر چه می نویسم و می خوانمت کم است/ تو کیستی پیامبری یا خدای عشق/ هر آیه از کلام تو چون وحی ملزم است/ تردید در برابر چشمان تو خطاست / حکم نگاههای قشنگت مسلم است/ من می رسم به تو شاید، هنوز، نه/ آینده ام به لطف تو اینگونه مبهم است

************
این اشک‌های شور
از کجا می‌آید مادر؟
-آب دریاها را
من گریه می‌کنم آقا.
- دل من و این تلخی بی‌نهایت،
…سرچشمه‌اش کجاست؟
- آب دریاها
سخت تلخ است آقا؟
دریا خندید در دوردست،
دنداهایش کف و
لبهایش آسمان

************
در خویش خسته‌ام!تکرار می‌شود همه‌ی لحظه‌های درد
دیگر ستاره‌های یخی نیز رفته‌اند…

ماه از درونِ شب به زمین فحش می‌دهد
تکرار می‌شود همه‌چیزی به رنگِ زرد

بنگر؛ آغوشِ خنده به رویم شکسته‌است
از شاخه‌های درختی که کشته شد
“تابوتِ مردنِ پرواز” زنده‌است
دیگر همیشگی شدنِ شعر مرده‌است.
٭
از خویش خسته‌ام

هر چیزِ تازه در دلِ من می‌شود سیاه
هر رنگِ تازه در نظرم می‌شود تباه
هر روز می‌شکند ریسمانِ من
هر روز
پاره می‌شود ایمانم از گناه
٭
از هم گسسته‌ام

هر چیزِ خوب تو گویی دروغ بود
حتی ستاره‌های یخی نیز
مرده‌اند
دیگر ادامه‌ی این راه بسته‌است
حتی خدای من امروز
خسته‌است.

 نوشته های عاشقانه، شعر غمگین عاشقانه، عاشقانه غمگین، اشعار زیبا و احساسی، شعر زیبا، نوشته عاشقانه، نوشته دلتنگی، اس ام اس عاشقانه مهر ماه 90، اس ام اس احساسی، سایت عاشقانه، نوشته های خیلی زیبا، دلنوشته عاشقانه، دلنوشته های زیبا، 
***********
شب بود باران نمی بارید……….شکوفه لبخند نمی زد…………
اولین شب بود و پی اش هزار شب و پیشش هیچ شب…………..از آسمان برف می آمد و تو نگاهت را در کوله باری خواستنی گذاشتی و عزم رفتن کردی………
فاصله ی نگاه تو تنها به اندازه ی یک نت بود………نه یک پرده…….تنها نیم پرده………..دیگر اشک هایم هم برایت حرمت نداشت……………
به پنجره((ها))
کردم…………….چقدر برف….:.((عزیز امشب نرو برف هم بهانه ای است برای نرفتتنت………))
و تو ………….ساده حتی بی هیچ لبخندی یا حتی کلامی رفتی……….. و امروز فردای دیشب……………………عجب فاصله ی نگاهمان را زیاد کردی………….

********
وقتی نگاهت غمگین است قطره های پشت شیشه هم بغض می کنند…………نگاهت بی آواز است حتی باران هم شوقی برای بارش ندارد……..وقتی لبخندت ماتمکده ی چشم های بارانی ات می شود چکاوک حتی در باران هم می میرد……………وقتی نگاه زیبایت بی باران است دیگر آمدن بهار هم بهانه ای می شود برای فصل ها…………مگر میشود غریب باران غم نگاهت را ت…حمل کند و آن را به تنهایی به دوش بکشد؟ وقتی صدای نگاهت دیگر مرا صدا نمی کند………..دیگر هیچ بهانه ای برای لبخند نگاه من نیست………………بگذار حداقل غم غمگینی نگاه تو را به دوش باران بکشم……….می دانم نمی خواهی ولی بگذار سهیم غمگینی نگاهت باشم……………صدای نگاهم که برای غم چشمانت می گرید پیشکش نداشتن من در دل بی انتهایت…………….

***********
گاهی که دلمبه اندازهء تمام غروبها می گیرد

چشمهایم را فراموش می کنم

اما دریغ که گریهء دستانم نیز مرا به تو نمی رساند

من از تراکم سیاه ابرها می ترسم و هیچ کس

مهربانتر از گنجشکهای کوچک کوچه های کودکی ام نیست

و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی شناسد

و یا کابوسهای شبانه ام را نمی داند

با این همه ، نازنین ، این تمام واقعه نیست

از دل هر کوه کوره راهی می گذرد

و هر اقیانوس به ساحلی می رسد

و شبی نیست که طلوع سپیده ای در پایانش نباشد

از چهل فصل دست کم یکی که بهار است

  • زیتون

    زیتون

    • ۱۳۹۱/۰۵/۰۱ - ۰۳:۰۷:۰۴

    سیدجان؟ خیلی قشنگ بود

  • BHW

    BHW

    • ۱۳۹۶/۰۲/۰۴ - ۰۰:۵۸:۴۸

    We're a group of volunteers and opening a new scheme in our community.

    Your website provided us with helpful info to work on. You
    have performed a formidable process and our whole neighborhood will be grateful to
    you.